آوای قلم 2
معرفی چندکتاب،مقاله ها واشعارشاعران ایران و جهان/موسیقیدانان/مطالب فلسفی وعلوم تربیتی
 
 


به تو فکر میکنم
مثل دردی در گلو
که به کلام نمی آید!
(ران لوئه وینسون – شاعر معاصر آمریکا

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:وینسون,آمریکا,شاعر, :: 10:58 :: توسط : آوا رضایی

زندگی و شعر امیلی دیکنسون
امیلی را شاعر شاعران، بهترین شاعره، از بزرگترین شاعران آمریکا، پیشگام نوسرایان، شاعر شگفتی ها و... نامیده اند.
آثار او بحث های بسیاری را دامن زده و مورد نقد و بررسی گسترده قرار داده است. در سال 1830 در شهرک امهرست در ایالت ماساچوست آمریکا زاده شد و در سال 1886 در همان شهر و همان خانه درگذشت. پدرش خزانه دار دانشگاه و بسیار خشکه مقدس بود. امیلی به ندرت از خانه بیرون می رفت و بسیار به ندرت شهر و دیار خود را ترک می کرد. هرگز ازدواج نکرد و زندگیش را با سرودن شعر و مراقبت از خانه و نگهداری از پدر و مادرش گذراند. پس از مرگ پدر و مادر به کلی منزوی و خانه نشین شد همچنین در عشق نیز شکست خورد. همشهریانش به او لقب «ملکه منزوی» داده بودند.
در عمق رنج و نومیدی، نشانی از دلسوزی برای خود در لحن و کلام او نیست، بلکه سرزندگی و بینشی متعالی با جان مایه ای از طنز در آن متجلی است.
شعر امیلی تغزل ضایعه ای است که بنیانی واقعی دارد، مثلاً بسیاری از عاشقانه های او در واقع مرثیه هایی است بر ناکامی عشق او.
برگرفته از کتاب «به خاموشی نقطه ها بر صفحه برف»
سعید سعید پور
-1-
این سرجنگل را کسی نمی شناسد-
شاید که زائری باشد
مگر نه این که از سر راهش برگرفتم
و نزد تو آوردم-
جای خالیش را
تنها زنبوری احساس خواهد کرد-
تنها پروانه ای-
شتابان از سفری دراز
تا بر سینه اش بیارامد-
تنها پرنده ای حیران می شود
تنها نسیمی آه می کشد
وه گل کوچک- چه آسان است
برای تو چون کسی مردن!
-2-
اگر زنده نبودم،
سینه سرخ ها که آمدند
به آن که طوق قرمز به گردن دارد
خرده نانی به یادبودم بده
اگر نتوانستم تو را سپاس بگزارم
از آن رو که در خواب سنگینم
بدان که در تلاش آنم
با لبانی از سنگ خارا
-3-
گوهری در پنجه گرفتم
و به خواب فرو رفتم-
روزی گرم بود، باد ملالت بار
با خود گفتم: نگاهش بدار
بیدار که شدم، دست امینم را ملامت کردم-
یاقوتم از کف رفته بود
و اکنون جز یادی ارغوانی
برایم هیچ نمانده بود

-4-
مرا هیچ رنجی شکنجه نمی کند
روح من رها
در ورای این نقشبند میرا
وجودی دلیرتر می تند
که به تیغ نمی توانش برید
و به شمشیر نمی توانش درید-
پس مرا وجودی دوگانه است
یکی را به بندکشی، دیگری پر می کشد
عقاب از آشیانه اش
چون برون شود
بی درنگ بر آسمان دست می یازد-
تو نیز چنان توانی کرد-
مگر آن که خویشتن
دشمن خود باشی-
اسارت، هشیاری است-
آزادی نیز چنین است
-5-
اینک نامه من به جهان
که هرگز برای من ننوشت
خبر ساده ای را که سرشت
باشکوهی مهرآمیز فرستاده بود
پیامش را به دستانی سپرده است
که من نمی توانم دید
به پاس عشقش، ای هم میهنان،
از من به مهر یاد آرید

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:امیلی دیکنسون,آمریکا,شاعره,, :: 17:4 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:شادی,مردم,کشور,اروپا,آمریکا,استرالیا,, :: 23:29 :: توسط : آوا رضایی

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:امیلی دیکینسون,آمریکا ,ایران ,فروغ,, :: 16:57 :: توسط : آوا رضایی

موسیقی بلوز
بلوز چیست؟
برخی از موسیقی شناسان برای این سبك موسیقی تعریف ساده ای ارائه می كنند : "توالی آکوردهای I، IV و V در یك قالب 12 تایی كه معمولاً ریتم 4/4 دارد و از گام خاصی به نام Blues Scale استفاده میکند." باید اضافه کرد که گونه های متفاوتی از این گام وجود دارد و نوع متداول آن معمولاً یك گام پنتاتونیك است كه در آن نتهای معروف به Blue notes وجود دارد. برخی نیز بلوز را موسیقی رنج و درد و حرمان سیاهان مهاجر آفریقا به آمریكا می دانند.
ولی حقیقت این است كه هیچ یك از اینها تعریف مناسبی برای موسیقی بلوز نیست و برای طرفداران و شنوندگان موسیقی كه شناخت آنها نسبت به موسیقی از ادراك شخصی شان حاصل می شود، موسیقی بلوز تعریف دشوار و پیچیده ای دارد.
شیفتگی مارتین اسكورسیزی، فیلمساز بزرگ آمریكایی كه اخیراً یك مستند هفتگانه در مورد موسیقی بلوز و تاریخ آن (با كمك كارگردانان بزرگی مثل كلینت ایستوود و ریچارد پیرس) ساخته است، در مورد این موسیقی آنقدر است كه می گوید: "واقعا اگر می توانستم گیتار [بلوز] بنوازم، هرگز فیلمساز نمی شدم. وقتی بچه بودم، اطرافم پر بود از صدای موسیقی. آن زمان می شد همه نوع موسیقی راشنید. از ترانه های فولكلوریك ایتالیایی گرفته تا ترانه های كانتری و وسترن ... اما وقتی به صدای خوانندگانی چون، بلی، جان لی هوکر و جفرسون گوش می دهی، قلبت به تپش می افتد و تحت تأثیر مایه های عاطفی نیرومند و بی پیرایه آن قرار می گیری که درست اعماق روح و روان تو را نشانه رفته است، بلوز یعنی همین".
از نظر تاریخ پیدایش، موسیقی بلوز ابتدا در اواسط قرن 19 توسط سیاهان مهاجر از آفریقا كه عمدتاً به نواحی جنوب و جنوب شرقی آمریكا مهاجرت می كردند پدید آمد. گفته می شود كه در مزارع جنوب، زمانی كه سیاهان برده از طلوع خورشید تا غروب به كارهای سخت و طاقت فرسا مشغول بودند، ناراحتی خود را با سر دادن آهنگهای خود ساخته بصورت فریاد ابراز می كردند كه این آوازهای دسته جمعی بصورت پرسش و پاسخ بین دو یا چند گروه از كارگران را فریادهای مزرعه ای (Field Hollers) می گفتند. (اصولاً به همین دلیل، یكی از بارزترین مشخصه های موسیقی بلوز، سوال و جوابی بودن ترانه و ساز و همچنین فی البداهه بودن نوازندگی در آن است.)
بعدها و پس از آزادی برده ها این آوازخوانی در اجتماعات و حتی در كلیسا دنبال شد و به تدریج با آشنا شدن با سازهای اروپایی آنها گیتار، هارمونیكا و پیانو را در موسیقی خود به كار بردند تا به موسیقی خود شكل و فرم بیشتری بدهند.
تولد بلوز
در یك شب گرفته در سال 1903، W.C.Handy كه رهبر یك اركستر موسیقی جاز بود در یك ایستگاه قطار كاملا خلوت در نزدیكی می سی سی پی منتظر قطار نشسته بود. به دلیل تأخیر چند ساعته قطار، هندی روی نیمكت چوبی ایستگاه قطار به خواب رفت. ناگهان با صدایی از خواب بیدار شد و خود را یکه و تنها رودررو با سیاه پوست قوی هیكلی دید كه در كنار او نشسته و ترانه ای در مورد رفتنش به جنوب، بصورت فی البداهه می خواند. مرد لبه چاقو را روی سیمهای گیتارش می لغزاند و گیتار می نواخت. او یك خط از شعرش را سه مرتبه و با آكوردهای مختلف می خواند و با گیتار به آن جواب می داد.
هندی بعدها اذعان كرد :" این عجیب ترین و مرموزترین چیزی بود كه تا به آن روز شنیده بودم" و آنچه مرد سیاه پوست می خواند چیزی نبود جز بلوز.
در سال 1912، هندی كه شیفته موسیقی بلوز شده بود، شروع به جمع آوری، تدوین و انتشار نتهای موسیقی بلوز كرد. انتشار دو اثر"Memphis Blues” در این سال و متعاقب آن "St.Louis Blues” ( در سال 1914) با استقبال عامه مردم روبرو شد وموجب محبوبیت بیشتر آن درچرخه موسیقی آمریکا گردید. به این ترتیب موسیقی بلوز رسماً متولد شد و به جرات می توان گفت كه تولد رسمی خویش را مدیون هندی بود.
طی سالهای اولیه قرن بیستم، موسیقی بلوز به تدریج به تگزاس، لویزیانا، می سی سی پی و حتی سواحل غربی گسترش یافت به گونه ای كه ناحیه دلتای می سی سی پی تبدیل به مهد شكل گیری سبكی از موسیقی بلوز شد كه به دلتا بلوز معروف است و امروزه اصیل ترین و تأثیر گذارترین سبک بلوز محسوب می شود.
در سال 1920، اسمیت كه اولین خواننده زن بلوز بود، با اجرای ترانه ای به نام کریزی بلوز این سبك موسیقی را بیشتر مطرح نمود. (هرچند كه هنوز فرم كلی بلوز تحت تأثیر جاز بود).
در ماه اول، 75000 نسخه از صفحه این آهنگ فروش رفت و این موفقیت سبب شد شرکت Race Records به عنوان اولین شرکت ضبط آثار بلوز اقدام به انتشار آثاری از Ma Rainey و Bessie Smith نماید و در ادامه آثار خواننده هایی مثل جفرسون و پاتون و... موسیقی بلوز را به گوش شنوندگان عادی رساند. هرچند در ابتدا سیاه پوستان طرفداران پر و پا قرص این موسیقی بودند، ولی به تدریج و با ظهور انواع جدید بلوز كه سازهایی چون گیتار الكتریك، هارمونیكا و حتی سازهای بادی را به كار می گرفت، طیف مخاطبین این نوع موسیقی نیز وسیعتر شد.

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : جمعه 12 اسفند 1390برچسب:نت,دلتا,هارمونیک,بلوز,گیتار,مهاجر,فرم,آمریکا, آفریقا,آسیا,استرالیا,فیلم,رهبر,کلیسا,, :: 10:21 :: توسط : آوا رضایی

گفتگو با استاد عبدالوهاب شهیدی
مینو صابری
به جرأت می توان گفت که عبدالوهاب شهیدی خواننده و نوازنده عود، علاوه بر آثار ماندگاری که در برنامه های «گل ها» از خود به جا گذاشته است، خدمت بزرگی به موسیقی این مرز و بوم کرد و آن پایه گذاری سبک ایرانی در نواختن بربط (عود) ساز باستانی ایرانی است.
او به دور از هیاهو طی سالیان دراز برای خدمت به موسیقی تلاش کرده و همواره از استفاده از موسیقی برای کسب نام و شهرت پرهیز کرده است. با این وجود، همیشه محبوب مخاطبین خاص خود بوده و جایگاه او نزد اهل دل محفوظ است.
عبدالوهاب شهیدی پس از سال ها دوری از وطن زمستان سال گذشته به میهن خود بازگشت.
پیش از آن که از آمریکا به ایران باز گردد، طی تماس تلفنی از ایشان قول گرفتم تا با هم گفتگویی داشته باشیم و بالاخره پس از ماهها انتظار، انجام این گفتگو میسر شد آنچه در پی می آید مصاحبه ای است که با ایشان انجام
داده ایم.
متولد سال ۱۳۰۱ شمسی هستم. در خانواده ای به دنیا آمدم که روحانی بودند؛ منتهی روحانی هنردوست. پدرم هنرمند بود. هم نقاش و طراح بود، هم معدن شناس
 بود، هم داروساز بود، کارهای دینی هم داشت. من آن جا بزرگ شدم. یک قسمتی از اخلاقیات را از آن جا دارم تا این که به مدرسه رفتم.
در مدرسه «میمه» (نزدیک اصفهان) چون بخش بود تا کلاس چهارم بیشتر نداشت، مجبور شدم در کلاس چهارم چهار سال بمانم؛ بلکه کلاس ششم تشکیل شود.
در سن ۱۶ سالگی آموزگار رسمی آن زمان شدم. زمان رضاشاه، سه سال آموزگار بودم تا این که به سربازی رفتم. سربازی که تمام شد، به محل کارم برگشتم. به من گفتند باید یک سال صبر کنی تا محل خالی شود. این به من برخورد و رفتم تهران و دیگر برنگشتم.
از قدیم هم من ارتش را خیلی دوست داشتم. این بود که رفتم ژاندارمری به عنوان کارمند دفتری استخدام شدم. بعد به ارتش منتقل شدم.
کار من چون همیشه در دفتر سررشته داری و کارپردازی بود، به سررشته داری ارتش برگشتم. از آن جا به لشکر دو زرهی رفتم. سال ۵۱ هم بازنشسته شدم و به کار کشاورزی مشغول شدم.
این را نگفتم. سال ۱۳۲۲، بعد از پایان خدمت سربازی چون به طرف موسیقی کشیده می شدم، برای یادگیری آواز، به کلاس جامعه باربُد، زیر نظر استاد «مهرتاش» رفتم که مردی بسیار بزرگ، وطن پرست و هنردوست بود و شاگردان زیادی هم داشت.
سپس به طرف تئاتر کشیده شدم. در ضمن یادگیری، کار تئاتر هم می کردم تا این که سال ۳۹ به رادیو کشیده شدم که تا سال ۵۷ هم برنامه گل ها را ضبط می کردم.
چرا باید این همه سال ما از شما بی خبر باشیم!؟ نه کنسرتی، نه مصاحبه ای ...
من اصولاً از بدو کارم هیچ وقت دنبال نشریات و میکروفن و اینها نبودم و تا توانستم، فرار کردم. همیشه دوست داشتم کنار باشم.
چرا؟ دلیلش چه بود؟
دلیلش این است که آدم راحت تر است.
شما نواختن «عود» را از چه کسی آموختید و از چه سنی شروع کردید؟
ساز اول من «سنتور» بود که از سال ۱۳۲۲ شروع کردم. ۱۲ سال سنتور
 می زدم. آن زمان رادیو گوش می کردم؛ رادیو خاورمیانه، عربی را که گوش
 می کردم، این صدای «عود» من را خیلی منقلب می کرد.
این که می گویند هر کسی هر آرزویی دارد به آن می رسد، من هم به آرزویم رسیدم. اولین نفری که من را راهنمایی کرد، آقایی بود با نام «خضوری» که عرب و از اهالی «بصره» بود.
زمانی که اسراییل داشت تشکیل می شد، یهودی ها را از اطراف و اکناف دنیا به اسراییل دعوت می کردند، او (خضوری) به ایران آمد. او استاد «قانون» بود. نوازنده خیلی ماهری بود که «عود» هم می زد.
با او آشنا شدم. برایم «عود» آورد؛ راهنمایی ام کرد؛ طرز کوک و انگشت گذاری
را یادم داد. یک مدت هم با هم نوازندگی می کردیم.
یعنی عود تا آن زمان در ایران نبوده است!؟
چرا؛ عود بود. آقایی با نام «یوسف کاووسی» در ارکستر عود می زد. آقای «اکبر محسنی» هم بود که در ارکستر می زد. این ها ساز اصلیشان تار بود و عود را هم به سبک تار می زدند.
اما موقعی که من شروع کردم؛ دیدم اگر من هم بخواهم سبک آنها را استفاده کنم که همان است. من می خواهم آواز ایرانی بخوانم. می خواهم «شور» بخوانم؛ «افشاری» بخوانم. با ریتم نمی شود. این بود که روی مضراب عود پیاده کردم. سبک عوض شد. که الان ماشاالله همه شان می زنند؛ همه شان این کار را می کنند.
می گویند: «نی به عرفان می زند، عود به حکمت» شما که عمری با عود همدم بوده اید، این را برای من تعبیر کنید.
اولین پله عرفان، موسیقی است. عارفی به عرفان می رسد که موسیقی بداند یا از موسیقی خوشش بیاید. مولانا «رباب» می زده است. حافظ «بربط» می زده و
می خوانده است. تمام حکمایی که از قدیم داریم، وقتی تاریخ زندگیشان را می خوانیم،
همه آنها با موسیقی سر و کار دارند؛ موسیقیدان هستند.
خود موسیقی انسان را پاک می کند؛ تصفیه می کند. موسیقی ودیعه خدایی است. مولانا می گوید وقتی صدای رباب و دف بلند می شود، در عرش باز می شود.
   پس این موسیقی ملکوتی است. هر نوع سازی، فرق نمی کند، هر نوع سازی، پاک کننده است؛ تصفیه کننده است؛ انسان ساز است.
شما شاگردانی هم داشتید که از شما نواختن عود را آموخته باشند؟
    عود نه. البته زمانی که من سبک را شروع کردم، نوارهایی که تک نوازی کرده بودم، در یک سازمانی که شاگرد تربیت می کردند و وابسته به رادیو تلویزیون بود، را می گذاشتند و شاگردها از روی نوارها می زدند؛ اما این که شخصاً آنان را دیده باشم، نه.
آخرین کنسرتی که شما برگزار کردید، چه زمانی بوده است؟
کنسرت هایی که در ایران برگزار می کردیم در تالار وحدت کنونی بود. غیر از
 آن جا من هیچ جای ایران برنامه نگذاشتم؛ جز جشن هنر شیراز که ۹-۸ سال برگزار شد، همه ساله بودم و اجرا می کردم.
با استاد پایور رفتیم و در سراسر اروپا برنامه اجرا کردیم. بعد به آمریکا رفتیم که آخرین برنامه در کالیفرنیا بود. دوستان به ایران برگشتند؛ اما من به عنوان دید و بازدیدی که آن جا بود، دو ماه ماندم که همان موقع سانحه ای برایم پیش آمد که مجبور شدم ۱۴ سال در آمریکا بمانم.
یعنی ظرف این ۱۴ سال در هیچ جایی هیچ برنامه ای اجرا نکردید؟
چرا بود؛ پراکنده بود؛ آن هم برای کلوپ های فرهنگ ایران. یک سازمانی مخصوص ادبیات و فرهنگ و موسیقی ایران به وجود آورده بودند. دعوت اینها را قبول می کردم؛ ولی کنسرت آن چنانی، نه، شرکت نکردم.
به عقیده شما چرا دیگر سال هاست که آثار جاودانی و ماندگار خلق نمی شود؟
خب در هر دگرگونی این چیزها پیش می آید؛ جاها عوض می شود. در دگرگونی هم به زمان زیاد اهمیت نمی دهند ممکن است ۲۰، ۳۰ یا ۴۰ سال طول بکشد. کارها عوض می شود؛ رشته ها عوض می شود؛ ولی الحمدلله حالا یک انسجامی پیدا کرده است. باز هم ارکسترهایی هستند؛ نوازندگانی هستند؛ خواننده زیاد شده است. ولی یک چیز را هنوز پیدا نکرده اند. آن شخصیت هنری خودشان را پیدا نکرده اند؛ هم خواننده و هم نوازنده.
چرا؟ برای این که هنرمند اگر شخصیت، سبک نداشته باشد، سبک یعنی شخصیت، فایده ندارد؛ هر کاری بکند، تقلید است؛ جا پا گذاشتن است. اینها باید اول خودشان را بشناسند. انسان وقتی خودش را شناخت، در رشته کاریش هم خودش را پیدا می کند.
چند برنامه گل ها اجرا کردید؟
فکر می کنم 400،500 ساعت باشد. از سال ۳۹ تا سال ۵۷ به طور مداوم، ماهی سه، چهار، پنج یا شش تا برنامه تحویل می دادیم.
ارکستر گل ها اصلاً چگونه به وجود آمد؟
ارکستر گل ها در اثر زحمات «داوود پیرنیا» یکی از افراد نامی در موسیقی ایران که اسمش همیشه در تاریخ موسیقی ایران ثبت خواهد شد، به وجود آمد. این پیرمرد خیلی زحمت کشید. با این که شغل هایی مثل معاون نخست وزیر، رییس کانون وکلا و ... داشت، همه را رها کرد و آمد به این کار چسبید؛ چون علاقه داشت.
   من خودم شاهد بودم ساعت ۹ صبح می آمد، ساعت ۹ شب می رفت. سر پا می ایستاد و برنامه تهیه می کرد. این برنامه ای که شنونده نیم ساعت گوش
می کند، دست کم 40،50 ساعت روی آن کار شده است. اول ماکت آن را می سازند؛
 بعد می دهند برای پخش؛ همین طوری خام نمی دهند.
خواننده می آید می خواند. بعد نوازنده سولیست می زند. بعد گوینده شعرش را می گوید.
 بعد به هم بسته می شود. یکدفعه ضبط نمی شود؛ در چندین مرحله ضبط می شود.
   از اهالی موسیقی، چه خواننده و چه نوازنده باید دارای چه ویژگی ها
 و شرایطی بودند که به ارکستر گلها راه پیدا می کردند؟
اول که اینها ارکستر تشکیل دادند سه چهار نفر بیشتر نبودند. خودش (پیرنیا) می گفت
من با سه چهار نفر افراد مسن، یک ارکستر 60،70 نفره جوان درست کردم.
  بعد کم کم از هنرستان موسیقی به این طرف کشیده شدند و این ارکستر را تشکیل دادند که آقایان مرحوم خالقی، معروفی و ... اینها را سرپرستی می کردند. از سه چهار نفر به 60،70 نفر رسیدند. اکثرشان هم جوان بودند؛ تحصیلکرده بودند.
   افراد ارکستر باید تحصیلکرده باشند؛ چون سر و کار با نت دارند. در قدیم نت چنان رایج نبود. بعضی ها می دانستند و بعضی ها نمی دانستند. برای تک نوازی
 فوق العاده بودند؛ اما هم نوازی کردن فرق می کند و معلومات نت باید بالا باشد.
تصمیم ندارید به زودی برنامه ای اجرا کنید؟
تا ببینیم چه پیش می آید.
در ایران؟
یک زمزمه ای هست. چه زمان تشکیل شود، معلوم نیست.
خاطره ای از دوران کار هنریتان را که همیشه در ذهنتان ماندگار است، برای ما تعریف کنید.
همه اش خاطره است! اولین صدایی که از من پخش شد خودش یک داستانی دارد.
    منزل یکی از دوستانم مهمان بودیم، پنجشنبه ها آنجا جمع می شدیم. آقایی بود با نام «احمد مهران» که کلکسیون نوار داشت. آدم محققی بود. با همه هنرمندان هم رفیق بود. خدا می داند چه قدر نوار زنده تهیه کرده بود.
شبی بود آن جا بودیم و برنامه ای هم ضبط کردیم. بعد از دو روز تلفن زد گفت یک نفر هست شبیه شما می خواند. بیا ببین او را می شناسی؟
من رفتم و متوجه شدم همان برنامه قبلی را به مرحوم پیرنیا داده است. پیرنیا هم روی آن کار کرده و پخش کرده است؛ بدون اسم! به من گفت تا چه وقت می خواهی در اتاق خانه ات بخوانی!؟ مردم هم حق دارند.
این پیش آمد باعث شد که من در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتم و ماندم تا آخرش. اینها همه اش خاطره است!
آیا پیام خاصی برای خوانند دارید؟
البته، مردم تا کمک نکنند، تا پشتیبان هنرمندشان نباشند، هنرمند هیچ کاری نمی تواند بکند. باتری هنرمند را مردم شارژ می کنند. همین استقبال کردنشان است، تعریف کردنشان است، اگر آثاری دارند، خریدنش است.
کمک، نمی گویم مالی، برای این که یک هنرمند قابل احتیاج به کمک مالی ندارد؛ چون دو رشته است: یک هنرمند، بازاری است؛ یک هنرمند، گوشه گیر. با هم فرق می کنند. این با پول می سازد و آن یکی هم با گرسنگی می سازد. اینها با هم فرق می کنند. ولی اگر دسته دوم را حمایت کنند، شاید یک چهره هایی
 بینشان پیدا شود.
و نکته دوم این که از خانه باید شروع شود. بچه ای که در خانه است، باید از همان خانه شروع کند؛ موسیقی به او یاد بدهند یا در خانه موسیقی گوش کند. عکس هنرمندان را نشانشان بدهند تا ببیند اینها که هستند؟ این هنرمند قدیمشان است؛ این جدید است. کارهایشان چه بوده؛ شخصیت شان چه بوده و ... اینها وظیفه مردم است. آنها باید کمک کنند. اگر اینها نباشد، درست در نمی آید.
منبع:رادیو زمانه

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:شهید,شهیدی,پایور,تالار رودکی,اجراء,پیرنیا,عود,آمریکا, , :: 8:29 :: توسط : آوا رضایی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 85 صفحه بعد

درباره وبلاگ
قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آوای قلم و آدرس avayeghalam2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

a






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 47
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 162
بازدید ماه : 1208
بازدید کل : 187401
تعداد مطالب : 845
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1


Translate code -->

<-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
نويسندگان
آخرين مطالب
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
درباره وبلاگ

قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->
<-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
نويسندگان
آخرين مطالب
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
درباره وبلاگ

قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 47
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 162
بازدید ماه : 1208
بازدید کل : 187401
تعداد مطالب : 845
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1